Christian Bobin 2,422 ratings
312 reviews
شما دخترها جوان هستيد. دوستداشتني، به زودي از جنگل درس خواندنها بيرون ميرويد و به محوطهي باز زندگي ميرسيد. در آن ميرقصيد، گريه ميکنيد. در آن همه چيز را مييابيد و از دست ميدهيد، گاهي همزمان. در اين زندگي از همه چيز ميتوان چشم پوشيد. چشم پوشيدن فريبندهترين طريقهي از دست دادن است. همه چيز مگر يک چيز، آنچه ميخواهم به شما بگويم گفتهي مادربزرگم است، چند ساعتي پيش از مرگش اين را به من گفت-زني بود روستايي، تنها زن کمونيست دهکدهاش، در تمام عمر بدبختي به سرش باريده بود: بچهاي معلول، يکي ديگر که در اردوگاه کار اجباري مرد، بيماريها و فلاکت انگار از آسمان ميباريد. يک روز- آن موقع دوازده يا سيزده سال داشتم- از او پرسيدم: ماما بزرگ چه چيزي در زندگي از همه مهمتر است؟ جوابش را فراموش نکردهام: فقط يک چيز در زندگي به حساب ميآيد، کوچولو، و آن نشاط است، هيچوقت اجازه نده کسي آن را از تو بگيرد.
Genres:
NovelsFictionFranceRomanFrench LiteratureLiteratureContemporaryNovellaPoetryShort Stories
123 Pages