Sadegh Hedayat 32,907 ratings
3,576 reviews
راوی از سوراخ رف پستوی خانهاش - که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشتهاست - همان منظرهای را میبیند که همواره نقاشی میکردهاست: دختری در لباس سیاه شاخهای گل نیلوفر آبی به پیرمردی هدیه میدهد که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشستهاست. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد. راوی مفتون نگاه دختر میشود و زندگیاش به طرز وحشتناکی دگرگون میگردد تا اینکه مغربهنگامی دختر را نشسته در کنار در خانهاش مییابد.
Genres:
FictionClassicsIranHorrorNovelsLiteratureMiddle EastPhilosophyLiterary Fiction20th Century
120 Pages