در خانه‌ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید

Jean-Luc Lagarce
3.11
271 ratings 33 reviews
دختر ارشد باز دیرتر ـ در سنی که دارم ـ سال‌های سال دیرتر٬ اگر قرار باشد شهوت مرا دوباره دربرگیرد٬ اگر میل به عشق٬ میل به عاشق و معشوق بودن از من عبور کند٬ میل این که کسی بیاید٬ سرانجام٬ و مرا ببرد ـ شایسته‌ی آن خواهم بود٬ نه٬ چنین فکر نمی‌کنی؟ ـ من این را مانند چنان دردی تصور خواهم کرد٬ چنان فاجعه‌ی بی‌رحمانه‌ای٬ چنان مصیبتی و پیش از هر چیز٬ پیش از هر چیز٬ ریشخندی چنان شرور٬ یک شوخی زندگی٬ نه؟ که من خواهم گریخت٬ که می‌جویم٬ امیدوارم٬ نیروی گریختن را٬ کشیدن فریادی خشمناک و گریختن٬ که از او دور خواهم شد٬ که آنی را که می‌آید خواهم راند٬ آنی که خواهد گفت مرا دوست دارد و می‌خواهد من نیز او را دوست داشته باشم و چنین جنایت بزرگی را مرتکب می‌شود که این همه دیر آمده. ترجمه‌ی این نمایشنامه به زبان فارسی جایزه‌ی Ambassade de France را در سال ۲۰۰۴ از آن خود کرده است.
Genres: PlaysTheatreDramaFrance
95 Pages

Community Reviews:

5 star
42 (16%)
4 star
61 (23%)
3 star
87 (32%)
2 star
46 (17%)
1 star
35 (13%)

Readers also enjoyed

Other books by Jean-Luc Lagarce